روح الله

بسم الله الرحمن الرحیم


مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که مشکل اصلی ما اینه که یه روال و برنامه مشخص برای زندگی مون نداریم.

یعنی همون چیزی که قدیما بهش میگفتن سیره و جدیدا میگن لایف استایل یا همون سبک زندگی خودمون.

به نظرم فرق آدما توی همین سیره یا لایف استایل زندگیشونه.

اگر امام جهان رو متحول میکنه به همین خاطره و اگر من حال و احوال دل خودم هم دستم نیست، باز به همین خاطره.

بچه ها ایوون طلا یادش بخیر...

بسم ربّ الحسین



سخنی چند دارم با همه بسیجی ها و هیئتی ها که با هم بوده ایم.

رفقا!

اکنون که به توفیق و لیاقت شهادت رسیده ام در بهشت در غلامی اهل بیت جای همه شما را خالی می‌کنم.

اما هیچ وقت اردوهای مشهد مقدس را یادم نمی‌رود. هیچگاه حرم‌هایی که با ذکر می‌رفتیم را یادم نمی‌رود - بازار رضا رفتن‌ها - قم و جمکران رفتن ها - شب های حاج منصور رفتن - مراسم‎‌های سعید رفتن - نمار جمعه ها  و دست های همدیگر را فشردن بعد از نمازها...

و آه! یادم نمی رود شرکت در مراسم تشییع جنازه ی شهدا را، دویدن پشت سر جنازه ها، ذکر گفتن ها، گریه کردن ها، وای وای! ایام فاطمیه خانه ی احمد چه حالی می‌داد. یادتان هست با آن شهید گمنام رفیق شده بودیم و چه صفایی می کردیم؟!






* بخشی از وصیت نامه شهید محمد عبدی

* میخواستم از خودم بنویسم اما دیدم باید همین ها را بنویسم و بعد اضافه کنم:
 " هیچ وقت یادم نمی رود شب های هیئت را، شب های محرم، روضه ها و سینه زنی ها، اردو جنوب ها و غروب شلمچه،  شهدای گمنام دانشگاه، ندبه‌های جمعه صبح های حرم امام رضا ، بچه های محبان الرضا، زیارت های دسته جمعی بچه های کلاس قران، شب های قدر سعید، بهشت زهرا رفتن ها و ...." چه حس و حال خوبی برای شب آخر صفر و شهادت امام رضاست که بنشینی و یکی یکی مرورشان کنی.


* دلم هوای صحن گوهرشاد رو کرده که خیره به ضریح آقا زمزمه کنم:

"بچه ها ایوون طلا یادش بخیر
 حرمِ امام رضا یادش بخیر

  بجه ها سقاخونه یادش بخیر
  گریه های شبونه یادش بخیر"
 
میگن محمد عبدی این شعر رو خیلی دوست داشت.


* همه دلخوشی ام این است که من هم  امام رضائی‌ام!

  يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ.... (روزی که هر گروهی را با امامشان میخوانیم) 
 




نشانه‌های قریب

بسم الله الرحمن الرحیم



وقتی احساس میکنی که هیچ چیز سرِ جایی که باید باشد نیست،  همه چیز تلخ تر از همیشه شده و حس میکنی هرقدر بیشتر تلاش میکنی کمتر نتیجه میگیری.

وقتی احساس میکنی که همه چیز دارد خراب میشود و انگار که زمین و زمان دست به دست هم داده اند و مقابلت ایستاده اند. وقتی احساس میکنی هرچه کردی بی فایده مانده و دیگر کاری از دستت برنمیاید.

وقتی احساس میکنی سینه ات تنگ تر از همیشه شده، اندوه بدجور گریبانت را میفشارد، طاقتت طاق شده و دیگر صبر و  تحملت از حد گذشته.


آن وقت است که همه ی این ها می توانند نشانه هایی باشند؛ نشانه های پیروزیِ نزدیک...



اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّهَ و لَمّا یاتِکُم مَثَلُ الَّذینَ مِن قَبلِکُم،

مَسَّتهُمُ الباساءَ و الضَّرّاءَ و زُلزِلوا حَتّی یَقول الرّسولُ وَ الّذینَ مَعَهُ مَتی نَصرُالله

اَلا اِنَّ نَصرَاللهَ قَریب


آيا گمان کردید در حالى كه هنوز حادثه‏ هايی مثل حوادث گذشتگان بر شما نيامده ، وارد بهشت مى‏شويد؟!
آنقدر به آنها سختی و آسیب رسید و آنقدر مضطرب شدند که پیامبر و همراهانش میگفتند:
یاری خدا چه زمانیست؟

آگاه باشید! بدون شک یاری خدا نزدیک است.




 
تنها دلخوشی این روزهایم شده مرور همین نشانه ها و زیرلب زمزمه کردنِ "َالا اِنَّ نَصرَ اللهِ قَریب"

برای کریم اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم



حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

ردِ دو دستِ اباالفضل رویِ آب بماند


حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم

میان کوچه و گودال بی‌جواب بماند


حسین نیز غریب است اگر شبیهِ برادر

ولی بناست بقیعِ حسن خراب بماند


کمی ز غصه‌ی تو رخنه کرده است به بیرون

تفاوت زنِ چون "جعده" و "رباب" بماند


به احترامِ حسینِ سه روز مانده به گودال

بناست زائرِ تو زیرِ آفتاب بماند


(مهدی رحیمی)